romina

سقوط ازاد

1394/9/19 19:13
نویسنده : roya
579 بازدید
اشتراک گذاری

عروسکم امروز چه روز وحشتناکی بود صبح طبق معمول گذاشتیمت روی میز و صبحانه خوردیم و بابا خدا حافظی کرد و رفت کوه منم ظرفهای صبحانه رو جمع کردم و حریره بادامت و گذاشتم روی گاز و شما فرشته ی قشنگم و گذاشتم وسط میز و نشستم که قلمت رو تکه کنم که شما کوچولوی من از روی میز افتادی پایین الانم دستام داره میلرزه گلم شروع کردی به گریه بغلت کردم و راه رفتم و همچنان گریه میکردی چقدر ترسیده بودم این چه سهل انگاری بود گریه کنون رفتم پایین که متاسفانه مردا نبودن و مامان تنها بود دادمت به مامان نمیدونستم چیکار کنم تو بغل مامان جون ساکت شدی و داشت خوابت میبرد . اقا جون از مسجد اومدن و سریع بردیمت بیمارستان ودایی و مامانی هم سریع اومدن و خدا رو شکر دکتر بعد از معاینه گفت چیزی نیست هنوز بابا جونی نیومده و من نمیدونم چی بگم از طرف همه کلی سرزنش شدم و البته به جا چون مقصر بودم و اقا جون دلداریم داد که نترس چیزی نیست .خیلی مظلومی مثل همیشه اروم داری بازی میکنی .عروسکم مامانی ازت معذرت میخواد که حواسش بهت نبود و شما اذیت شدی هیچوقت خودم و نمیبخشم .راستی گلم امروز شهادت حضرت محمدص و امام حسن ع است و چقدر دست به دامن پیغمبرمون شدم.بلاخره بابایی اومد و از دستم ناراحت بود که چرا باهاش تماس نگرفتم و خودم همه چیز و بهش بگم چقدر اروم شدم وقتی اومد هیچ کس مثل بابا نمیتونست ارومم کنه اینم بگم که منم سرزنش کرد که چرا مراقبت نبودم اخه چند باری گفته بود شما رو روی میز نذارم .بعدم رفت خونه و واسم لباس اورد تا بریم مهمونی اخه از قبل دعوت بودیم و بابا جونی گفت بریم که حال و هوام عوض بشه و شبم بردمون بیرون تا شما خوابت ببره و از نگرانی من کم بشه بابا جون میتونست بیشتر از اینا از دستم ناراحت باشه ولی مثل همیشه سنجیده عمل کرد و کنارم بود مرسی بابا جون مهربون یه دونه ای.رومینا جونم تو مهمونی حالت خیلی خوب بود و کلی شیرین کاری دراوردی و خودت و تو دلشون جا کردی.دوست دارم عشق مامان .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به romina می باشد