romina

خوش اومدید!!!!!!!!!


مامانا🎇باباها🎇ودوستای خوبممم

سلام خوش اومدید من رومینام و همتونو هزار تا دوس دارم 😍

یک سال و پنج ماهگی رومینا جونمممم

الان که این مطلب رو مینویسم رومینا جونم توی یک سال پنج ماهگیه پنجا ماه پیش یه تولد با مزه مامان رویا براش گرفت و کلی به همه ما خوش گذشت توی یک سالگی رومینا جان نمیتونست راه بره ولی درست یه یه مهی بعد از تولدش شروع کرد به راه رفتن و کلی شیطونی کردن باورتون نمیشه اینا تنها خاطرات شیرینیه که هر بار با بیاد اوردنشون ذوق مرگ میشم یجورایی خیلی دوسش دارم خیلی عاشقتم نفس خاله میپرستمت
11 آذر 1395

نشستن

سلام عروسکم این عکس و با کمک اقاجون و مامان جون گرفتیم باید بگم که خیلی شما رو دوست دارن به خاله الهام تکیه کرده بودی و خاله اروم خودش و کشید عقب و دیدیم که گل دخترم بدون تکیه گاه نشسته و اولین بار و در شش ماه و نیمگی تونستی به تنهایی و بدون کمک بنشینی منم سریع ازت عکس گرفتم و حالام دوست داری فقط بنشونمت و بازی کنی و نشسته غذات و میل کنی چقدرم با مزه میشی .   ...
22 دی 1394

واکسن شش ماهگی

سلام دخترکم امروز واکسن شش ماهگیت و زدی و طبق معمول زیاد اذیت نشدی و تنها کمی تب کردی وزنت هم نسبتا خوب بود اما عالی نبود اونم بخاطر اینکه این چند روز زیاد شیر نخوردی .قربونت برم که ناله هم میکنی و خاله محیا که از ظهر اومده مدام شما رو بغل کرده و راه رفته اخه همین که میگذارتت زمین میزنی زیر گریه و حالام هیچ جور این بار یاد گرفتی که انگشت پات رو ببری دهنت اما حالا تنها پای چپت رو میاری بالا و به هیچ عنوان پای راستت رو تکون نمیدی الانم که روی پای مامانی نشستی سرت داغه داغه و داری واسه خودت سخنرانی میکنی و با پستونکت بازی میکنی و گاهی یه ناله کوچولو میکنی .خیلی دوست دارم عسلکم. ...
28 آذر 1394

پاییز

سلام عشق مامانی پاییزم داره تموم میشه و تو تا حالا دو فصل تو زندگیت و پشت سر گذاشتی بزرگتر که بشی مطمئنم این فصل رو دوست خواهی داشت فصلی پر از رنگهای گرم قرمز زرد نارنجی امیدوارم زندگی گل دختر منم همیشه گرم باشه .مامانی عتشق راه رفتن روی برگهای خشکه دوست دارم زودتر بزرگ بشی و با هم روشون راه بریم و صدای خش خش شون و دربیاریم . صدای باران زیبا ترین ترانه ی خداست که طنینش زندگی را برای ما تکرار میکند نکند فقط به گل الودگی کفشهایمان بیندیشیم ...
22 آذر 1394

رویش دندان

عروسکم پنج ماهه و نیمه بودی که دست مامانی و کرده بودی داخل دهانت و اونم حس کرده که انگار یه چیز تیز رفته توی دستش و بعد که لثه ات رو دیده متوجه سفیدی جای دندونت شد و اینطوری شد که اتفاقی فهمیدیم خانم خوشکله دارن صاحب دندون میشن و سه چهار روز بعدش دو تا مروارید سفید ریزه میزه داخل دهانتون دراومد البته فقط یه خط سفید مشخص بود و کم کم بلند تر میشد و اینجوری علت اب دهن ریختنت و فهمیدیم هیچ کدوم باور نمیکردیم به این زودی باشه و یواش و یواش و بی صدا شدی جز کباب خورا و به قول خاله خبر بدید به نون دون رومینا در اورد دندون قربون بشم که با همین دندون فینگیلیت چنان گازی میگیری که نپرس یه بارم دستم و زخم کردی جالب موقعیه که از شیر خوردن سیر میشی اون مو...
21 آذر 1394

سقوط ازاد

عروسکم امروز چه روز وحشتناکی بود صبح طبق معمول گذاشتیمت روی میز و صبحانه خوردیم و بابا خدا حافظی کرد و رفت کوه منم ظرفهای صبحانه رو جمع کردم و حریره بادامت و گذاشتم روی گاز و شما فرشته ی قشنگم و گذاشتم وسط میز و نشستم که قلمت رو تکه کنم که شما کوچولوی من از روی میز افتادی پایین الانم دستام داره میلرزه گلم شروع کردی به گریه بغلت کردم و راه رفتم و همچنان گریه میکردی چقدر ترسیده بودم این چه سهل انگاری بود گریه کنون رفتم پایین که متاسفانه مردا نبودن و مامان تنها بود دادمت به مامان نمیدونستم چیکار کنم تو بغل مامان جون ساکت شدی و داشت خوابت میبرد . اقا جون از مسجد اومدن و سریع بردیمت بیمارستان ودایی و مامانی هم سریع اومدن و خدا رو شکر دکتر بعد ا...
19 آذر 1394

شیرینی هایت

سلام عروسکم میخوام از شیرین کاریات بگم. زمانی که از خواب بلند میشی چه لبخند شیرینی تحویلم میدی .قربونت بره مامانی که یاد گرفتی شصت پات و میکنی دهنت چقدرم با نمک میشی وقتی هم پای کوچولوت و میبرم سمت صورتت از خنده غش میکنی .شش ماه و بیست و یک ماهته و کلی کنجکاو تا چیزی از دسست میفته نگاه میکنی ببینی چی شد و مامان هر طرفی بره دنبالش میگردی .عروسکم دوست داری بنشونمت روی پاهام تا بتونی به راحتی همه چیز و رصد کنی یا اینکه بایستی رو پاهای کوچولوت البته با کمک و ناظر باشی اونموقست که با دستات میزنی رو سینت و سرت و تند تند تکون میدی و ذوق میکنی و هنوزم عاشق تماشای تلوزیونی که بجاش مامانی یه چیزی بهت میده تا بازی کنی و سرت گرم بشه اخه واسه کوچولویی مث...
17 آذر 1394

غذا خوردن رومینا جون

سلام نفس مامان چند روزیه که شروع کردی به غذا خوردن و میبینی که بجز شیر مامانی چبزای خوشمزه دیگه ای هم واسه خوردن هست اما فعلا اون دوتا موروارید کوچولوی توی دهنت کمکی به خوردن غذا نمیکنه و تنها واسه اینه که تا میخندی من و بابایی ببینیمشون و کلی قربون صدقت بریم.عروسکم روزای اول چندتا بادام بهت میدادم وای که چقدرم دوست داری بعد از یک هفته پسته هم بهش اضافه کردم و صبح که چه عرض کنم ظهر که از خواب بیدار میشی بعد از شیر: بادام و پسته میخوری .باید بگم که واست شیره کشش نمیکنم یعنی اینکه بزارم توی پارچه و بعد داخل اب داغ بهت بدم و من همه رو واست الک ریز میکنم و میدم بخوری چون خیلی زودتر از اینا بهت روزی چند قطره روغن بادام خانگی که خاله شاه بی بی ز...
10 آذر 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به romina می باشد